جدول جو
جدول جو

معنی زبان گز

زبان گز
هر چیز تند و تیز یا بسیار شیرین که وقت خوردن زبان را می گزد
تصویری از زبان گز
تصویر زبان گز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زبان گز

زبان گز

زبان گز
چیزی تیز و تند که وقت خوردن زبان را میگزد. (آنندراج). هرچیز که زبان را بگزد و تیز و تند و حاد و حریف. (ناظم الاطباء). چیزی که بواسطۀ تندی زبان را بگزد. (ناظم الاطباء). حازر، شیرترش زبان گز. (لغت نامۀ مقامات حریری). حامز، شیر ترش زبان گز. طَخف، شیرترش زبان گز. قارص، شیر زبان گز. خمر مُفَلفَل، شراب زبان گز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

زبان گزی

زبان گزی
خاصیت زبان گز. تیزی. تندی. حَرافَت. حَمزَه. حَمازَت. رجوع بزبان گز شود
لغت نامه دهخدا

زبان بر

زبان بر
عطا بخشش (که به وسیله آن زبان طعن را قطع کند)، خاموش کردن مدعی به دلایلی که دیگر نتواند سخن گوید
فرهنگ لغت هوشیار

زبان باز

زبان باز
کسی که با زبان چرب و نرم خود مقصود خود را حاصل میکند یا مردم را فریب میدهد، چاپلوس، متملق، چرب سخن
فرهنگ لغت هوشیار

زبان گاو

زبان گاو
نوعی از پیکان تیر بوده، شبیه زبان گاو، برای مِثال در آن بیشه که بود از تیر و شمشیر / زبان گاو برده زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۲۵۴) گاوزبان
زبان گاو
فرهنگ فارسی عمید

زبان بر

زبان بر
برهان و دلیل قاطع که مدعی را خاموش سازد و دیگر چیزی نگوید، جوابی که زبان طرف را کوتاه کند و دیگر حرف نزند، ویژگی عطا و بخششی که زبان خصم یا مدعی و شاکی را ببندد و دیگر بدگویی و شکایت نکند
زبان بر
فرهنگ فارسی عمید