چیزی تیز و تند که وقت خوردن زبان را میگزد. (آنندراج). هرچیز که زبان را بگزد و تیز و تند و حاد و حریف. (ناظم الاطباء). چیزی که بواسطۀ تندی زبان را بگزد. (ناظم الاطباء). حازر، شیرترش زبان گز. (لغت نامۀ مقامات حریری). حامز، شیر ترش زبان گز. طَخف، شیرترش زبان گز. قارص، شیر زبان گز. خمر مُفَلفَل، شراب زبان گز. (منتهی الارب)
برهان و دلیل قاطع که مدعی را خاموش سازد و دیگر چیزی نگوید، جوابی که زبان طرف را کوتاه کند و دیگر حرف نزند، ویژگی عطا و بخششی که زبان خصم یا مدعی و شاکی را ببندد و دیگر بدگویی و شکایت نکند