جدول جو
جدول جو

معنی زاج سیاه

زاج سیاه
قلیا که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود، اشخار، بلخچ، شخیره، قلیا، خشار، لخج، شخار
تصویری از زاج سیاه
تصویر زاج سیاه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زاج سیاه

زاج سیاه

زاج سیاه
آن بود که کفشگران بکار برند. (ترجمه صیدنۀ بیرونی). و رجوع به زاج اسود و زاج الاساکفه و زاج کفشگران شود
لغت نامه دهخدا

زاگ سیاه

زاگ سیاه
آن را بعربی زاج الاساکفه گویند. (برهان قاطع). و رجوع به زاج اساکفه و زاج کفشگران شود
لغت نامه دهخدا

زاغ سیاه

زاغ سیاه
زاغ سیه. قسمی از کلاغ در کردستان یافت میشود که قد آن تا 67 سانتیمتر میرسد و دارای منقاری خمیده و پرهائی سیاه و درخشان است و در فارسی آن رازاغ یا زاغ سیاه گویند. (نامهای پرندگان مکری ص 93)، گوشۀ کمان (زاغ سیه) :
دو زاغ سیه را بزه برنهاد
ز یزدان پیروزگر کرد یاد.
فردوسی.
و رجوع به زاغ کمان شود
لغت نامه دهخدا

باغ سیاه

باغ سیاه
آبادیی در فارس نزدیک مزایجان دشت مرغاب. (از گزارشهای باستانشناسی ج 4 ص 29). نه فرسخ میانۀ جنوب و مشرق قاضیان است. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان قنقری پائین بخش بوانات و سر چهان شهرستان آباده که در 35 هزارگزی جنوب سوریان بر کنار راه فرعی دیدگان به چهارراه در جلگه واقع است. آب آنجا از قنات و رود خانه شاه رستم تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و میوه و شغل مردمش زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

خال سیاه

خال سیاه
نام خالهای سیاه رنگ ورق قمار، مقابل خال قرمز
لغت نامه دهخدا

چال سیاه

چال سیاه
دهی است از بخش ایزه شهرستان اهواز، که در 18 هزارگزی باختر ایزه واقع شده، کوهستانی و معتدل است و 110 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و تریاک است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام قریه ای نزدیک اصفهان که در شمال غربی اصفهان و نزدیک سلطان آباد واقعاست
لغت نامه دهخدا