معنی روتازگی روتازگی گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، تحتّم، انبساط، بشر، تبذّل، طلاقت، مباسطت، تازه رویی، ابرو فراخی، مباسطه، هشاشت، بشاشت تصویر روتازگی فرهنگ فارسی عمید
روتازگی روتازگی تازه رویی. (آنندراج). خوشرویی. گشاده رویی. بشاشت: به روتازگی گفت شه را سلام شهش داد پاسخ بعذر تمام. میرخسرو (از آنندراج). و رجوع به تازه رویی شود لغت نامه دهخدا
گوغازگی گوغازگی بیکاری. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). کاهلی: ای بت خیز کیر آخر تا کی از گوغازگی تا چون من صاحب نیابی سخت گیر و چاپلوس (کذا). طیان (فرهنگ اسدی) لغت نامه دهخدا
روتازه روتازه خنده رو، گشاده رو، خندان، بَسّام، فَراخ رو، خُوش رو، بَسیم، طَلیقُ الوَجه، بَشّاش، روباز، گُشادِه خَد، تازِه رو فرهنگ فارسی عمید
گوتازی گوتازی گاو تازی: روی دستی مخور از چرخ که کارش بازیست توی شاخی بزنش کار فلک گو تازیست. (گل کشتی) فرهنگ لغت هوشیار
روتاری روتاری گردنده، انجمنی که در سال ۱۹۰۵ میلادی از صاحبان صنایع و بازرگانان بزرگ به منظور کمک به امور خیریه در شهر شیکاگو تشکیل شد و به تدریج در اغلب کشورهای جهان شعبه هایی تاسیس کرد. در تهران نخستین باشگاه روتاری در سال ۱۹۵۶ تاسیس شد فرهنگ فارسی عمید
بتازگی بتازگی در حال. از سر نو. (آنندراج). جدیداً. بطور جدید. بطور تازه. مستحدثاً. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا