مصحف روخ چکاد است. (یادداشت مؤلف). دگرگون شدۀ روخ چکاد است چه روخ یا رخ صورتی از لخت است و چکاد به معنی تارک سر و بر رویهم سر بی موی معنی می دهد. اصلع. سر سادۀ بیموی. (آنندراج). سر بی موی، چه چکاد تارک سر باشد. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). اصلع باشد، یعنی بی موی. (فرهنگ اوبهی) : ایستاده به خشم بر در او این بنفرین سیاه دوخ چکاد. (از فرهنگ اوبهی). رجوع به دوخ و روخ و روخ چکاد شود، کچلی که سرش تاس باشد. (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از برهان)
کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد و پیش سر او موی نداشته باشد، روخ چَکاد، دوخ چَکاد، رود چَکاد، تَویل، دَغسَر، اَصلَع، برای مِثال ایستاده به خشم بر در او / این به نفرین سیاه روخ چکاد (حکاک - شاعران بی دیوان - ۲۸۶)
اصلع باشد. (فرهنگ اسدی). کلمتی است فهلوی، روخ روده باشد و چکاد بالای پیشانی، و بپهلوی روخ چکاد اصلع بود. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (از صحاح الفرس). در نسخه ای از این فرهنگ دوخ چکاد بدال ضبط شده است. کچل، که میان سر موی نداشته باشد و ’آدم سر’ گویند چه چکاد بمعنی تارک سر و روخ کنایه از بی موست و دوخ چکاد بدان نیز گفته اند. (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ خطی) (از برهان قاطع) : ایستاده بخشم بر در اوی این بنفرین سیاه روخ چکاد. حکاک مرغزی (از فرهنگ اسدی و صحاح الفرس). عجب مدار که فرق سپهر بیموی است که شد ز سیلی تأدیب شاه روخ چکاد. شمس فخری. و رجوع به روخ و دوخ چکاد شود
دوخ چکاد. کل. اصلع. که موی بر سر نداشته باشد. (از آنندراج) (ازناظم الاطباء). اما کلمه در این معنی مصحف رخ چکاد (روخ چکاد) است و چکاد میان و پیش سر باشد. رجوع به دوخ چکاد و روخ چکاد شود، که عظیم القدر باشد. (آنندراج) راست. صالح. متدین. (از ناظم الاطباء)