جدول جو
جدول جو

معنی دریغ کردن

دریغ کردن
مضایقه کردن از دادن چیزی به کسی، خودداری از کمک کردن به کسی، دریغ داشتن
تصویری از دریغ کردن
تصویر دریغ کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دریغ کردن

دریغ کردن

دریغ کردن
دریغ داشتن. مضایقه کردن. ندادن چیزی یا از چیزی به کسی. کوتاهی کردن. خویشتن داری کردن. امتناع و مخالفت کردن. منع کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). انکار کردن و رد کردن و امتناع نمودن و بازداشتن و ترک کردن و دور کردن، زاریدن و ناله کردن و افسوس کردن، رحم کردن، حسرت داشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

دروغ کردن

دروغ کردن
خلاف کردن. به ناراستی کشاندن.
- دروغ کردن وعده را، خلف وعد. خلاف، اخلاف وعده. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دروغ کردن در سخن، سمهجه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

دراز کردن

دراز کردن
ممتد کردن طولانی کردن، چیزی را پهن کردن گستردن، شکنجه کردن بفلکه بستن
فرهنگ لغت هوشیار

دریغ آمدن

دریغ آمدن
یا دریغ آمدن کسی را متاسف شدن وی حسرت خوردن او
دریغ آمدن
فرهنگ لغت هوشیار