قسمت دارای پیچیدگی در معبر، پیچ، کج، خمیده، بن مضارع خمیدن، چین و شکن زلف، گیسو، کمند و مانند آن، پیچ و تاب، طاق ایوان و عمارت، خانۀ زمستانی، خمیدگی خم اندر خم: پیچ در پیچ، شکن در شکن خم خوردن: خم شدن، کج شدن، تا شدن خم دادن: خم کردن، کج کردن، تا دادن، خم شدن، کج شدن، تا شدن خم و چم: کنایه از عشوه و ناز، فوت و فن قسمت دارای پیچیدگی در معبر، پیچ، کج، خمیده، بن مضارعِ خمیدن، چین و شکن زلف، گیسو، کمند و مانندِ آن، پیچ و تاب، طاق ایوان و عمارت، خانۀ زمستانی، خمیدگی خَم اندر خم: پیچ در پیچ، شکن در شکن خَم خوردن: خم شدن، کج شدن، تا شدن خَم دادن: خم کردن، کج کردن، تا دادن، خم شدن، کج شدن، تا شدن خَم و چم: کنایه از عشوه و ناز، فوت و فن