جدول جو
جدول جو

معنی حواضن

حواضن
حاضنه، زنی که نگه داری و پرورش کودک را به عهده دارد، پرستار، دایه
تصویری از حواضن
تصویر حواضن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حواضن

حواضن

حواضن
جَمعِ واژۀ حاضنه. (ناظم الاطباء).
- سفع حواضن، دیگ پایه های لازم گیرندۀ جای. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حوائن

حوائن
جَمعِ واژۀ حائنه به معنی بلای مهلک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

حواین

حواین
جَمعِ واژۀ حاینه، بلای مهلک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

حواقن

حواقن
جَمعِ واژۀ حاقنه، به معنی معده و مغاک میان ترقوه و کتف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به حاقنه شود
لغت نامه دهخدا

حواضر

حواضر
جَمعِ واژۀ حاضره. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
- عس ذوحواضر، کاسۀ بزرگ گوشه (دسته) دار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حواصن

حواصن
جَمعِ واژۀ حاصن. زنان باردار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

حاضن

حاضن
نعت فاعلی ازحضن و حضانت. زن پارسا. زن مستوره. ج، حاضنات، حواضِن، لله. لالا، دایه. مُرضِعه. ج، حضان، حضنه: و پستان حاضن حلم و رزانت در دهان باطن درایت او نهد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا