نوعی وسیلۀ تفریح برای کودکان به صورت دستگاه گردنده با نشیمنگاه هایی که در هوا می چرخد، نوعی آتش بازی که فشفشه ها را بر گرد چرخ سبک چوبی نصب می کنند و پس از آتش گرفتن دور خودش می چرخد، چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مثال چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک (حافظ - ۶۰۶)
دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 5هزارگزی شمال خاوری مشهد متصل به کشف رود واقعست جلگه و معتدل است و 15 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
عبارت از عرش است. (آنندراج) (غیاث). چرخ گردنده و عرش. (ناظم الاطباء). آسمان. سپهر: چرخ فلک هرگز پیدا نکرد چون تو یکی سفله و ننگ و ژکور. رودکی. ز چرخ فلک بر سرت باد سرد نیارد گذشتن بروز نبرد. فردوسی. اصل بزرگ از بنه هرگز خطا نکرد کس را گزافه چرخ فلک پادشا نکرد. منوچهری. ای به گه انتقام همچو حسودت مدام خواسته از خشم تو چرخ فلک زینهار. خاقانی. چرخ برهم زنم ارجز بمرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک. حافظ. ، گردش فلک. گردش آسمان. حرکت دوری فلک، دستگاهی که در اعیاد وجشنها سازند از چوب، و در آن عده ای پالکی گونه است که مردم در آن نشینند و چرخ گردش دورانی کند. ساختمانی از چوب چون دایره ای فراخ که بر پایه ای استوار است و بر آن نشیمن های چوبی جابجای آویخته است و برای تفریح اطفال و غیر اطفال هر یک در نشیمنی قرار گیرند و چرخ در مدار خود گردد و سوارشدگان را گرداند. چرخ و فلک. نوعی اسباب سرگرمی و تفریح که بیشتر کودکان بسوار شدن آن رغبت ورزند: از بسکه بسر گشتم چون چرخ فلک هر سو چون چرخ فلک دایم زیروبرم بینی. عطار. ، یک قسم آتش بازی که چرخ میزند. (فرهنگ نظام). قسمی آتش بازی. نوعی آتشبازی که گاه سوختن دائره وار چرخد. قسمی آتشبازی که هنگام سوختن گرد گردد. رجوع به چرخ و فلک شود، قسمی گل و گیاه. گل ساعت
چرخ فلک. قسمی از اسباب سرگرمی که دائرۀ بزرگی است و بر آن جایگاههائی آویخته شده که هر تن بریکی از آن جایگاهها نشیند و آن دائره بر گرد خویش عمودی یا افقی گردد. دائرۀ بزرگی از چوب و جز آن که بگرد خویش گردد و بر آن خانه ها آویخته است که در هر خانه یک یا دو تن نشینند و آن دائره چون گردان شود همه آن خانه ها را بگردش آرد. رجوع به چرخ فلک شود، قسمی آتش بازی که بر حلقه هائی از چوب و مانند آن کنند که گاه سوختن آن حلقه ها چرخیدن گیرند وآنرا در قدیم چرخ میگفته اند. قسمی آتش بازی که چون چنبری باشد و هنگام سوختن بگردد. رجوع به چرخ فلک شود، آسمان و فلک. رجوع به چرخ فلک شود