جدول جو
جدول جو

معنی چرخ برین

چرخ برین
عرش، فلک نهم بالای همۀ افلاک که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، در روایات دینی جایی فراتر از همۀ آسمان ها، فلک الافلاک، چرخ اثیر، چرخ اطلس، سپهران سپهر، طارم اعلیٰ، فلک المحیط، چرخ اکبر، گرزمان
تصویری از چرخ برین
تصویر چرخ برین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چرخ برین

چرخ برین

چرخ برین
کنایه از فلک نهم. (آنندراج). عرش مجید. (منیری). فلک الافلاک و فلک نهم. (ناظم الاطباء). فلک اطلس. چرخ اکبر. فلک الافلاک. عرش. چرخ:
ز هامون بچرخ برین شد سوار
سخن گفت بر عرش با کردگار.
اسدی.
بری دان ز افعال چرخ برین را
نشاید نکوهش زدانش بری را.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

چرخ کردن

چرخ کردن
بوسیله دستکاه مخصوص عصاره چیزی را گرفتن: چرخ کردن شیر، با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آنرا تیز کردن، دستگاهی گوشت را ریز ریز کردن، بوسیله، دندان را با دستگاه خاصی تراشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

چرخ کردن

چرخ کردن
به وسیله دستگاه مخصوص عصاره چیزی را گرفتن، با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آن را تیز کردن، به وسیله دستگاهی گوشت را ریزریز کردن، در پزشکی با دستگاه خاصی دندان را تراشیدن
چرخ کردن
فرهنگ فارسی معین

چرخ پروین

چرخ پروین
فلک پروین. مدار پروین:
نادان اگر نیاید پیشم عجب چه داری
پروانه چون برآید هرگز بچرخ پروین.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

چرت بردن

چرت بردن
خوابی سبک بردن کسی را. آثار خستگی و خواب نمودار شدن کسی را، مجازاً، بمعنی غافل ماندن و غفلت کردن
لغت نامه دهخدا

چرخ نشین

چرخ نشین
عرابه نشین. گردونه نشین. آنکه بر گردونه یا هر چیز که بوسیلۀ چرخ حرکت کند بنشیند، آسمان نشین. فلک نشین. سپهرنشین. رجوع به چرخ شود:
بروز مردی او کیست شهسوار فلک
غزاله نام زنی چرختاب و چرخ نشین.
سلمان ساوجی
لغت نامه دهخدا

چرخ کردن

چرخ کردن
چیز فلزی را با چرخ صیقل دادن یا تیز کردن. (فرهنگ نظام). چاقو یا کارد و امثال آن را با چرخ تیز کردن، دوختن با چرخ. جامه را با چرخ خیاطی دوختن. پارچه یا لباس را به وسیلۀ چرخ بخیه زدن، گوشت یا چیزی از این قبیل را با چرخ خرد کردن. گوشت را بوسیلۀ چرخ کوبیدن و نرم کردن، چیزی را مدور ساختن. (فرهنگ نظام). رجوع به چرخ چاقوتیزکن و چرخ خیاطی و چرخ گوشت کوبی شود
لغت نامه دهخدا