جدول جو
جدول جو

معنی ثور

ثور
دومین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد، دومین برج از برج های دوازده گانه، برابر با اردیبهشت، گاو، گاو نر
برانگیخته شدن، بلند شدن گرد یا دود، برپا شدن فتنه
تصویری از ثور
تصویر ثور
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ثور

ثور

ثور
گاو نر، نام یکی از صورت های فلکی و دومین برج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود در اردیبهشت ماه در این برج دیده می شود
ثور
فرهنگ فارسی معین

ثور

ثور
در مجمل التواریخ (ص 25) او فرزند جمشید از پریچهره دختر زابلشاه دانسته شده است ولیکن در گرشاسب نامه این نام بصورت تور آمده است
لغت نامه دهخدا

ثور

ثور
گاو نر. بَقر، گاو فلک. گاو گردون. یکی از صور دوازده گانه منطقهالبروج میان حمل و جوزا و آن چون نیم گاوی تخیل شده که روی سوی مشرق و پشت به مغرب دارد و یکصد و چهل و یک ستاره بر آن رصد کرده اند و ثریا و عین الثور در این صورت باشد و بودن آفتاب در این برج به اردی بهشت (نیسان سریانی) باشد. رجوع به اردی بهشت شود. و بیت الشرف ماه در آن است، یکی از دو خانه زهره است و خانه دیگر آن میزان است. (مفاتیح العلوم) :
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا.
کسائی.
همیشه تا نبود ثور خانه خورشید
چنان کجا نبود شیر خانه بهرام.
فرخی.
بداد ثور بسی شیر اول و آخر
به یک لگد که برآورد ریخت ناگاهان.
مسعودسعد.
به کوهی که با ثور بمناطحه میکوشید و بیشه ای که روی زمین از چشم کواکب می پوشید التجا کرد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، کالثور یضرب لما عافت البقر، مثل است. گوسالۀ بسته رازدن، ثور ابرد، گاوی که خالهای سیاه و سفید دارد، ثور ثریا (فلک) ، گاو پروین، ثور رامح، گاوی که هر دو شاخ داشته باشد. ج، اَثُور. اثوار. ثیار. ثَورَه. ثِیَره. ثیران، لخت بزرگ از پینو. پاره ای کشک. ج، اَثُور. ثورَه، مهتر. پیشوای قوم، سفیدی بن ناخن، دیوانگی، سرخی تابان شفق، پاره ای پنیر، مرد نادان. احمق
لغت نامه دهخدا

ثور

ثور
ثوران. انگیخته شدن گرد و دود و مانند آن. انگیخته شدن خشم و فتنه، برجستن به غضب برای زدن کسی، برانگیخته شدن، برآمدن حصبه و سرخجه بر اندام، برجستن سنگ خوار و ملخ و جز آن، ظاهر شدن خون، بهیجان آمدن دل، برآمدن آب و روان گردیدن آن
لغت نامه دهخدا