در بدیع ذکر کردن چند صفت متوالی برای کسی یا چیزی، برای مثال دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر / که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود (سعدی - ۴۳۲)، حسن النسق، حسن نسق
آراستن به زابها نمونه: خداوند بخشنده دستگیر آنست که شاعر صفات ممدوح یا خود یا دیگری را بتوالی بشمارد چنانکه نظامی در وصف شیرین گوید: (پری دختی پری بگذار ماهی بزیرمقعنه صاحب کلاهی شب افروزی چو مهتاب جوانی سیه چشمی چو آب زندگانی کشیده قامتی چون نخل سیمین که زنگی برسرنخلش رطب چین نمک شیرین نباشد و آن او هست) (همائی)
عبارت است از آنکه متکلم موصوف واحد را صفات متعدد بیان نماید خواه به استقلال...: خداوند بخشندۀ دستگیر کریم خطابخش پوزش پذیر. و خواه به اعتبار متعلقات...: یاقوت لبا لعل رخا غنچه دهانا شمشادقدا سیم برا آفت جانا. (از آنندراج). در فن بدیع عبارتست از ایراد صفات متعدد متوالی برای موصوفی واحد مانند این آیت: انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاًالی اﷲ باذنه و سراجاً منیراً. (از کشاف اصطلاحات الفنون). در فن بدیع عبارت از ذکر چیزی است با صفات پی درپی خواه ستایش شود چون گفتۀ خدای تعالی: و هو الغفور الودود ذوالعرش المجید... و یا نکوهش چنانکه گویند: زید الفاسق الفاجر اللعین السارق. (از تعریفات جرجانی). آنست که شاعر چند وصف مختلف بر پی یکدیگر دارد و یک چیز را چند صفت مختلف کند چنانکه مسعودسعد گفته است: جهانگیر شاهی عدوبند شیری صف آرای گردی سپه کش سواری. و عنصری گفته است: شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن سایۀ یزدان شه کشورده گیتی ستان. و چنانکه دیگری گفته است: زی من به سلام آمد آن شمسۀ عالم آراسته و تازه و شاد و خوش و خرم از مشک برآکنده به گرد گل بر بار پیچ و گره و حلقجه و سلسله و خم. و آنچه عبدالواسع جبلی گفته است: که دارد چون تو معشوقی نگار و چابک و دلبر بنفشه موی و نرگس چشم و لاله روی ونسرین بر؟ هم از این قبیل است و نزدیک بدین معنی صنعتی است که آنرا سیاقهالاعداد خوانند... (المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی چ دانشگاه صص 285-286). و رجوع به سیاقهالاعداد و حدایق السحر و ترجمان البلاغۀ رادویانی شود