جدول جو
جدول جو

معنی پیشه ساختن

پیشه ساختن
پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن، پیشه کردن
تصویری از پیشه ساختن
تصویر پیشه ساختن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیشه ساختن

پیشه ساختن

پیشه ساختن
پیشه کردن. پیشه گفتن. حرفت و شغل و صنعت خود قرار دادن
لغت نامه دهخدا

پایگه ساختن

پایگه ساختن
جا گرفتن، جادادن منزل دادن فرود آوردن، جای نشست معلوم کردن سزاوار و در خور هر کس جا و مرتبه و منصب معلوم کردن، مقام و مرتبه دادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشوا ساختن

پیشوا ساختن
پیشواز کردن رهبر ساختن: آنچه خلاصه مکارم اخلاق گذشتگان و سبب نام نیک در دنیا و ثواب و مغفرت در عقبی بود از بهر خود برگزینند و آنرا پیشوا سازند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشکش ساختن

پیشکش ساختن
پیشکش کردن: دل پیشکشت سازم اگر پیش من آیی جان روی نمایت دهم ار روی نمایی. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشه داشتن

پیشه داشتن
ملازم شغل یا کار یا حرفه ای بودن: اژدهایی پیشه دارد روز و شب با عاقلان باز با جهال پیشه ش گربگی و راسوی. (ناصرخسرو) همان مهر و خدمتگری پیشه داشت همان کاردانی در اندیشه داشت. (اقبالنامه. 60)
فرهنگ لغت هوشیار

خیره ساختن

خیره ساختن
حیران و سرگردان ساختن
کنایه از به شگفتی انداختن، خیره کردن
خیره ساختن
فرهنگ فارسی عمید