جدول جو
جدول جو

معنی پیچ خوردن

پیچ خوردن
پیچیدن، پیچ و تاب پیدا کردن، خمیدگی پیدا کردن، پیچیدگی پیدا کردن، پیچیدن و جا به جا شدن رگ یا پی یا استخوان
تصویری از پیچ خوردن
تصویر پیچ خوردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیچ خوردن

پیچ خوردن

پیچ خوردن
پیچیدن (دست وپا روده و مانندآن) خمیدگی پیدا آمدن در چیزی، گردیدنمنحرف شدن: از سر کوچه پیچ خورد دیگر او را ندیدم، تاب برداشتن کج شدن (چوب میله آهنی و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار

پیچ خوردن

پیچ خوردن
پیچیدن. (... پا یا دست یا روده) خمیدگی پیدا آمدن در آن. اندکی از جای اصلی بیکسو شدن استخوان یا رگ یا روده و جز آن. پیتلی خوردن. پیت خوردن (در تداول مردم قزوین) ، گردیدن. منحرف شدن. پیچیدن: از سر کوچه پیچ خوردم و او را دیدم، تاب برداشتن تابیدن. کج شدن (در چوب و میلۀ آهنی و جز آن)
لغت نامه دهخدا

پیش خوردن

پیش خوردن
خوردن قبل از موعد مقرر، پیش خور کردن: امید به پیش خوردنست
پیش خوردن
فرهنگ لغت هوشیار