جدول جو
جدول جو

معنی پسروار

پسروار
پسرمانند مانند پسر، در فقه آن مقدار از ارث که به پسر می رسد، سهم پسری
تصویری از پسروار
تصویر پسروار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پسروار

پدروار

پدروار
پدرانه، ویژگی رفتار یا عملکردی مانند پدران، محبت آمیز
پدروار
فرهنگ فارسی عمید

پدروار

پدروار
مانند پدر. همچون پدر:
پدروار با درد جنگ آورد
جهان بر جهانجوی تنگ آورد.
فردوسی.
پدروارش از مادر اندر پذیر
وزین گاو نغزش بپرور بشیر.
فردوسی.
ترا بود باید نگهبان اوی
پدروار لرزنده بر جان اوی.
فردوسی.
سه سالش پدروار از آن گاو شیر
همی داد هشیار زنهار گیر.
فردوسی.
والا پسر صاحب عادل که پدروار
شد بر هنر و ملک هنرمندی والی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پروار

پروار
چاق، فربه، برای مِثال اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی - ۶۰)، حیوانی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود
آتشدان، مجمر، عودسوز
پروار
فرهنگ فارسی عمید

پروار

پروار
فربه، چاق، جایی که گوسفند یا گاو را نگاهدارند تا فربه شوند
پروار
فرهنگ فارسی معین

پروار

پروار
خانه تابستانی، خانه بادگیر، بالاخانه، آتشدان عودسوز، رف، طاقچه، تخته هایی که سقف خانه را بدان پوشند، قلعه، حومه، پربار، پرباره، پربال، پرباله، فربال، فرباله، برواره، فرواره
پروار
فرهنگ فارسی معین