معنی پرده برداشتن پرده برداشتن پرده از روی کسی یا چیزی کنار زدنکنایه از حقیقت کاری را آشکار ساختن تصویر پرده برداشتن فرهنگ فارسی عمید
گرده برداشتن گرده برداشتن با خاکه زغال و غیر آن تصویر چیزی را طرح کردن طراحی کردن: شد غبار آلوده خط روی چون گلنار تو حسن گویی گرده بر میدارد از رخسار تو. (سعید اشرف) فرهنگ لغت هوشیار
گرده برداشتن گرده برداشتن طراحی کردن.نوعی عکس برداری با خاکۀ زغال و جز آن: شد غبارآلوده خط روی چون گلنار تو حسن گویی گرده برمیدارد از رخسار تو. سعید اشرف (از آنندراج). (گر) از خاک مانی قلم داشتی (؟) ز دشت نجف گرده برداشتی. ملاطغرا (از آنندراج) لغت نامه دهخدا
عقده برداشتن عقده برداشتن غم یا عقدۀدل برداشتن. غم و غصۀ دل از بین بردن: دوشم از خاک لب او به تبسم برداشت یک به یک عقده ام از دل به تکلم برداشت. سنجر کاشی (از آنندراج) لغت نامه دهخدا
راه برداشتن راه برداشتن آغاز به راهروی کردن. آغاز رفتن کردن. راهی شدن. روانه شدن. برفتن درآمدن. رفتن آغازیدن: راه برداشت، میدوید چو دود سهم زد زآن هوای زهرآلود. نظامی لغت نامه دهخدا
ره برداشتن ره برداشتن راه برداشتن. طی طریق کردن. راهی شدن. عازم شدن: به چونین بیابان و ریگ روان سپه برد و برداشت ره پهلوان. اسدی. رجوع به راه برداشتن شود لغت نامه دهخدا