جدول جو
جدول جو

معنی بمب افکن

بمب افکن
نوعی هواپیمای جنگی که بمب ها را روی هدف های نظامی می اندازد
تصویری از بمب افکن
تصویر بمب افکن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بمب افکن

بمب افکن

بمب افکن
بمب افکننده. آنکه یا آنچه بمب می افکند.
لغت نامه دهخدا

نقب افکن

نقب افکن
آهونزن سمچ افکن نقب زن نقاب: بی ترس تیغ و دار بگوییم تا که ایم نقب افکن خزینه بریم آن صبحگاه. (خاقانی. سج. 374)
فرهنگ لغت هوشیار

اسب افکن

اسب افکن
دلاور و بهادر را گویند که یکه و تنها در میان فوج غنیم بتازد. (جهانگیری). رشید. اسب تازنده:
برآشفت از آن پور اسفندیار
جوانی بد اسب افکن و نامدار.
فردوسی.
سواریم و گردیم و اسب افکنیم
کسی را که دانا بود نشکنیم.
فردوسی.
از آن بد کز ایران ندیدم سوار
نه اسب افکنی از در کارزار.
فردوسی.
مبازر ز لشکر نخستین منم
که اسب افکن و گرد روئین تنم.
فردوسی.
از ایشان صد اسب افکن از ما یکی
همان صد به پیش یکی اندکی.
فردوسی.
چو طینوش اسب افکن و قیدروش
نهاده بگفتارقیدانه گوش.
فردوسی.
چو میلاد با آرش مرزبان
چو پیروز اسب افکن از گرزبان.
فردوسی
بدان تا میان دو رویه سپاه
بود گرد اسب افکن و رزم خواه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

نقب افکن

نقب افکن
نقب زن. آنکه در خانه کسی نقب زند. (آنندراج). دزد خانه. (ناظم الاطباء) :
بی ترس تیغ و دار بگوئیم تا که ایم
نقب افکن خزینۀ ترکان صبحگاه.
خاقانی.
رفوکاری ز نقب افکن نخواهند
بسان حک کاغذ از تبرزن.
امیرخسرو (آنندراج).
، معدن چی. (ناظم الاطباء). رجوع به نقب زن شود
لغت نامه دهخدا

ببرافکن

ببرافکن
افکننده ببر. که ببر شکار کند. که ببررا مغلوب سازد.
لغت نامه دهخدا