جدول جو
جدول جو

معنی اهل رده

اهل رده
مردم مرتد، جماعتی که پس از رحلت پیغمبر اسلام در زمان خلافت ابوبکر از دین اسلام برگشتند
تصویری از اهل رده
تصویر اهل رده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اهل رده

اهل ذمه

اهل ذمه
در فقه اهل کتاب از یهود، نصارا و زردشتیان که در ممالک اسلامی زندگانی کنند و در حمایت مسلمانان باشند و جزیه بدهند
اهل ذمه
فرهنگ فارسی عمید

اهل ذمه

اهل ذمه
اهل کتاب از زرتشتیان، یهودیان و ترسایان که در سرزمین مسلمان زندگی کنند (با شروط ذمه)
اهل ذمه
فرهنگ فارسی معین

اهل خرد

اهل خرد
مردم خردمند، صاحبان خِرَد، مردمان عاقِل، خردمندان، اَلِبّاء، ذَوِی الاَلباب، ذَوِی العُقول، اُولُوالاَلباب، اَهلِ عُقول برای مثال بزرگش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد (سعدی - ۸۵)
اهل خرد
فرهنگ فارسی عمید

اهل صفه

اهل صفه
اصحاب صفه. (انجمن آرا). رجوع به اصحاب صفه شود، پنهان کردن سخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نهان راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راز کردن. (آنندراج). پنهان راز گفتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

اهل راز

اهل راز
اهل سر. اهل باطن. کسی که بر رازها واقف است. کسی که از اسرار آگاهست:
رباب و چنگ ببانگ بلند میگویند
که گوش و هوش به پیغام اهل راز کنید.
حافظ.
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد.
حافظ.
خوش برآ با غصه ای دل کاهل راز
عیش خوش در بوتۀ هجران کنند.
حافظ.
رجوع به راز و اسرار شود
لغت نامه دهخدا

اهل ذمه

اهل ذمه
کافران مطیع پادشاه اسلام، و گاهی عبارت از رعیت باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). کافری که در پناه اسلام باشد. ذمی. زنهاری. پناه آور. رجوع به البیان و التبیین ج 2 ص 35 و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 4 ص 101 و 121 و برای احکام فقهی آن رجوع به کتاب شرایع الاسلام شود
لغت نامه دهخدا

اهل دیده

اهل دیده
اهل بصیرت:
گر دیده یک اهل دیده بودی
دل مژده پذیر دیده بودی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا