جدول جو
جدول جو

معنی افیقطس

افیقطس
گیاهی با شاخه های باریک، برگ های پهن، تخم های شبیه تخم شلغم، ریشه کلفت و سفید که در سواحل دریاها و جویبارها و بیشتر در مصر می روید
تصویری از افیقطس
تصویر افیقطس
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با افیقطس

افطیقوس

افطیقوس
در لغت یونان بمعنی ثابت و آن حمای دقیقه است. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا

افریقیس

افریقیس
ابن ابرهه از ملوک یمن و ملقب به ذوالاذعار است. مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: ملک افریقیس بن ابرهه اربع و ستین سنه چون پادشاه گشت هزارهزار مرد فراز آورد و ناحیت مغرب و بربر سرتاسر بگرفت و شهر افریقیه بنا نهاد بنام خویش و چندانکه در آن حدود آبادان بود بگرفت، هرچه برده آورد افریقیه اندر بداشت و شهری آباد گشت. و حمزۀ اصفهانی گوید: ذوالاغار (ذوالازعار) برادر افریقیس بوده است و بیست وپنج سال پادشاهی بکرد تا ملک بهداد رسید. و در سیر ’ذوالاذعار’ خود افریقیس را گوید و هم افریقیس بود که به امر ابرهه پدر خود بجنگ فرزندان وبار رفت و در سیرالملوک گوید که دهن و چشم ایشان (فرزندان وبار) بر سینه بود از سخط ایزدتعالی نعوذ به. و افریقیس بعضی از ایشان را هلاک و غلبه نتوانست کردن. (از مجمل التواریخ والقصص صص 155- 158)
لغت نامه دهخدا

افریقس

افریقس
ابن ابرهه بن حارث بن حمیربن سبا، وی تبع سوم از ملوک یمن بود. (یادداشت دهخدا). افریقیس. رجوع به این کلمه شود
لغت نامه دهخدا

افرقلس

افرقلس
نام طبیبی از یونان قدیم. (ابن الندیم از یحیی النحوی)
لغت نامه دهخدا

افیوس

افیوس
گیاهی با ساقۀ بلند، برگ های بسیار سبز، میوه ای سیاه رنگ به اندازه خیار، گل های زرد رنگ و ریشه ای شبیه ترب کوچک که در طب قدیم به عنوان داروی مُقَیی و مسهل به کار می رفته، ترب صحرایی
افیوس
فرهنگ فارسی عمید

اریقط

اریقط
مصغر اَرْقَط، بمعنی پیسه و سیاه خجک سپید آمیخته. پیسگک، اثری. نشانی: ما به اریم ٌ، نیست در آن کسی و نه نشانی و نه اثری
لغت نامه دهخدا

اریطس

اریطس
بیونانی نوره است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

ارقطس

ارقطس
شهرستان، یکی از شهرستانهای استان آذربایجان و محدود است از شمال به رود خانه ارس و از جنوب به بخش شبستر و میشوداغ و کوه علمدار و از شرق به بخش ورزقان و از غرب به بخش ایواوشی و ولدیان. (خط الرأس کوه علی باشی آقداغ). این شهرستان از نظر تقسیمات کشوری از 3 بخش تشکیل یافته است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

افیوس

افیوس
خامالاتس. اشخیص. اماسن اغریا. (یادداشت مؤلف). ترب صحرایی. (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ اقسومه. (منتهی الارب). رجوع به اقسومه شود، بهره ها و حصه های مقسوم میان بندگان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا