جدول جو
جدول جو

معنی اشکیل

اشکیل
مکر، حیله، فریب، حقّه، دلام، گول، خدعه، تزویر، نارو، ستاوه، چاره، خاتوله، گربه شانی، دغلی، روغان، شید، غدر، دستان، کلک، ریو، کید، قلّاشی، ترفند، شکیل، تنبل، نیرنگ، دویل، احتیال، ترب
تصویری از اشکیل
تصویر اشکیل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اشکیل

اشکال

اشکال
شکل، صورتها، دشواری، سختی کار سخت ودشوار شدن سخت ودشوار شدن
اشکال
فرهنگ لغت هوشیار

پاشکیل

پاشکیل
پارسی است از زبانزدهای کشتی نوعی از بند کشتی گیران باشد و آن پای خود را بر پای حریف پیچیده بر زمین افکندن است
فرهنگ لغت هوشیار

تشکیل

تشکیل
تاشه بخشیدن، بر پا کردن شکل و صورت دادن بچیزی درست کردن بپا کردن برپای کردن ساختن،جمع تشکیلات
فرهنگ لغت هوشیار

اشکال

اشکال
پوشیده شدن کار و مشتبه گردیدن آن، دشواری، سختی و پیچیدگی کاری یا امری، مسئله، عیب، نقص
ریسمانی که به چهار دست و پای ستور می بستند، پای بند ستور، برای مِثال خاطر آرد بس شکال این جا ولیک / بگسلد اشکال را استور نیک (مولوی۱ - ۳۸۸)
اشکال
فرهنگ فارسی عمید