معنی یک چشم - فرهنگ فارسی عمید
معنی یک چشم
یک چشم
ویژگی کسی که یک چشم داشته باشد و چشم دیگرش کور و نابینا باشد، کنایه از ظاهربین و کوتاه نظر، کنایه از منافق
تصویر یک چشم
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با یک چشم
یک چشم
یک چشم
انسان یاحیوانی که بیش ازیکچشم اونیروی بینایی نداشته باشد که یکچشم اوبیند واحدالعین
فرهنگ لغت هوشیار
یک چشمی
یک چشمی
بایک چشم بوسیله یک چشم، بطور متساوی بی تفاوت: بهمه یکچشمی نگاه میکند. کسی را بردیگری مقدم نمیدارد تفاوتی بین اشخاص نمیگذارد
فرهنگ لغت هوشیار
یک چشمه
یک چشمه
مُرَکَّب اَز: یک + چشم + َه، یک چشم. واحدالعین: سحرگه که یک چشم یابد کلید به آیین یک چشمه آید پدید. نظامی. مَسْحاء، زن یک چشمه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
یک چشمه
یک چشمه
مُرَکَّب اَز: یک + چشمه، یک نمونه. بخشی. گوشه ای. انموذجی: یک چشمه از فنون کشتی گیری عرضه کرد. - یک چشمه کار، کار خوب و آراسته. (آنندراج) (غیاث)، - یک چشمه کردن، کنایه از زیب و زینت کردن. (آنندراج) : عروس صبحدم یک چشمه کرده به بام چارمین ایوان برآمد. میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
یک ششم
یک ششم
شش یک. سدس. یک از شش. یک سهم از شش سهم چیزی
لغت نامه دهخدا
بد چشم
بد چشم
مردی که بزنان نامحرم بنظر شهوت نگرد، کسی که چشمش شوم باشد آنکه بدیگران چشم زخم زند
فرهنگ لغت هوشیار
پاک چشم
پاک چشم
آنکه بریبت در نامحرمان و محارم دیگران نبیند نظر پاک
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.