جدول جو
جدول جو

معنی مرافقت

مرافقت
با هم دوست و رفیق شدن، همراه و همسفر بودن، همراهی و ملاطفت
تصویری از مرافقت
تصویر مرافقت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مرافقت

مرافقت

مرافقت
مرافقه. همراهی و رفاقت کردن. (غیاث اللغات). رجوع به مرافقه شود، رفاقت. همراهی. همگامی. هم سفری: تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند. خواستم مرافقت کنم موافقت نکردند. (گلستان سعدی). طایفه ای از اوباش محلت با او پیوستند و عهد مرافقت بستند. (گلستان سعدی). و مصادقت و مرافقت او را غنیمتی شگرف دانست. (انوار سهیلی، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

مرافقه

مرافقه
مرافقه و مرافقت در فارسی: همراهی همگامی دوستی، سازگاری باهم رفیق شدن دوست گشتن، همراهی کردن، رفق کردن ملاطفت نمودن جمع مرافقات
فرهنگ لغت هوشیار

مرافقات

مرافقات
جمع مرافقه، همراهی ها همگامی ها سازگاری ها جمع مرافقه (مرافقت)
مرافقات
فرهنگ لغت هوشیار