جدول جو
جدول جو

معنی گلیم پوش

گلیم پوش
آنکه جامۀ خشن مانند گلیم بر تن کند، کنایه از فقیر و تهیدست
تصویری از گلیم پوش
تصویر گلیم پوش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گلیم پوش

گلیم پوش

گلیم پوش
کسی که جامۀ گلیم می پوشد، مسکین و فقیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

گلیم گوش

گلیم گوش
موجودی متوهم بشکل آدمی با گوشهایی بزرگ بحدی که یک گوش را بستر و دیگری را لحاف میکرده اند گوش بستر: بر روی هوا گلیم گوشان بینی دلها زانوی مرغ جوشان بینی. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار

گلیم گوش

گلیم گوش
موجودی متوهم به شکل آدمی با گوش های بزرگ به حدی که یک گوش را بستر و دیگری را لحاف می کرده اند، گوش بستر
فرهنگ فارسی معین

گلیم گوش

گلیم گوش
مردمی بوده اند مانند آدم لیکن گوشهای آنها به مرتبه ای بزرگ بوده که یکی را بستر و دیگری را لحاف میکرده اند و آنها را گوش بستر هم میگویند. (برهان). در عجایب المخلوقات چ هند 1331 هجری قمری ص 584 آمده: گروهی بود که ایشان را منسک خوانند. و ایشان در جهت مشرق نزدیک یأجوج (و) یأجوج بر شکل آدمی بودند و مر ایشان را گوشهایی بود مانند گوش فیل. هر گوش مانند چادر باشد چون خواب کنند یکی از آن دو گوش بگسترانند و گوش دیگر چادر کنند (!). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). جمعی از نسل قابیل بن آدم که در حدود بلاد مشرق سکونت دارند و گوش ایشان بمثابه ای بزرگ است که یکی را بستر و دیگری را لحاف سازند چنانکه از تواریخ معلوم میشود:
در باغ کنون حریرپوشان بینی
بر کوه، صف گهرفروشان بینی
بر روی هوا گلیم گوشان بینی
دلها ز نوای مرغ، جوشان بینی.
منوچهری.
از بنا گوش برگ گل پیداست
غنچه خسپان گلیم گوشانند.
(آنندراج)
لغت نامه دهخدا

گلیم فروش

گلیم فروش
فروشندۀ گلیم. آنکه گلیم فروشد. کسایی. (دهار) (ملخص اللغات حسن خطیب) (تفلیسی)
لغت نامه دهخدا

گلیم شوی

گلیم شوی
بیخ خاری باشد که گل آنرا آذرگون خوانند و آن بیخ را چوبک اشنان گویند بدان چیزها شویند، خصوصاً پشم را بغایت پاکیزه سازد. و بعضی از مشایخ محاسن را نیز بدان شویند. (برهان) (آنندراج). اسم فارسی آذریون است. (تحفۀ حکیم مؤمن) ، بعضی گویند بیخ زعفران است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا