جدول جو
جدول جو

معنی گازرشوی

گازرشوی
جامۀ شسته و پاک شده، ویژگی جامه ای که گازر آن را شسته باشد
تصویری از گازرشوی
تصویر گازرشوی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گازرشوی

گازرشوی

گازرشوی
لباس شسته. جامۀ سفیدشده. سپیدشده در اشعار ذیل:
روز چون جامه کرد گازرشوی
رنگرزوار شب شکست سبوی.
نظامی.
چو گازرشوی گردد جامۀ جام
خورد مقراضۀ مقراض ناکام.
نظامی (خسروو شیرین چ وحید ص 39)
لغت نامه دهخدا

گازر شوی

گازر شوی
جامه شسته لباس شسته و سفید شده: چو گازر شوی گردد جامه جام خورد مقراضه مقراض ناکام. (خسرو و شیرین)
فرهنگ لغت هوشیار

گازرگری

گازرگری
شغل گازری داشتن رخت شویی: وی (مقنع)، . . در اول گازر گری کردی
گازرگری
فرهنگ لغت هوشیار

گازرشست

گازرشست
بسیار پاک و پاکیزه مانند جامه ای که تازه گازر آن را شسته باشد
گازرشست
فرهنگ فارسی عمید

گازرگری

گازرگری
کار گازری کردن. به گازری پرداختن. شغل گازری داشتن:... و محمد بن جریر طبری آورده است: که مقنع مردی بود از اهل روستای مرو از دیهی که آن را کازه خوانند و نام او هاشم بن حکیم بود و وی در اول گازرگری کردی. (تاریخ بخارا)
لغت نامه دهخدا

گازرشست

گازرشست
آهار کرده: کتان و طبقی باید پوشید و کرباس نرم گازرشست که به تن باز نگیرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، سخت پاک: کرباسها بر گازرشست بیاری و این سفره در مسجد جامع بنهی. (اسرار التوحید ص 55)
لغت نامه دهخدا

مادرشوی

مادرشوی
خسرو. (ناظم الاطباء). مادرشوهر. و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

گاوروی

گاوروی
آنچه مانند سر گاو باشد، گاوچهر، گاورنگ، برای مِثال ببندت و آرد از ایوان به کوی / زند برسرت گرزۀ گاوروی (فردوسی - ۱/۶۱)
گاوروی
فرهنگ فارسی عمید