شور و غوغا، داد و فریاد، هیاهو، صداهای درهم، هنگامه و غوغا غلغله افتادن: شور و غوغا افتادن، داد و فریاد، هیاهو و آشوب برپا شدن غلغله انداختن: فریاد و هیاهو و آشوب برپا کردن غلغله فکندن: فریاد و هیاهو و آشوب برپا کردن، غلغله انداختن، برای مثال خیمه از این دایره بیرون فکن / غلغله در عالم بی چون فکن (امیرخسرو - لغتنامه - غلغله افکندن) شور و غوغا، داد و فریاد، هیاهو، صداهای درهم، هنگامه و غوغا غُلغُله افتادن: شور و غوغا افتادن، داد و فریاد، هیاهو و آشوب برپا شدن غُلغُله انداختن: فریاد و هیاهو و آشوب برپا کردن غُلغُله فکندن: فریاد و هیاهو و آشوب برپا کردن، غلغله انداختن، برای مِثال خیمه از این دایره بیرون فکن / غلغله در عالم بی چون فکن (امیرخسرو - لغتنامه - غلغله افکندن)