معنی عمل آوردن عمل آوردن عَمَل آوَردَن انجام دادن، اجرا کردنایجاد کردن، تولید کردنپرورش دادن، مورد مصرف قرار دادن، به کار بستنمهیا کردن، آماده کردن انجام دادن، اجرا کردنایجاد کردن، تولید کردنپرورش دادن، مورد مصرف قرار دادن، به کار بستنمهیا کردن، آماده کردن تصویر عمل آوردن فرهنگ فارسی عمید