معنی عارض شدن تصویر عارض شدن عارض شدنعارِض شُدَن روی دادن، رخ دادنبه قاضی یا دادگاه تظلم کردن، شکایت کردن، متظلم شدن، دادخواهی کردنروی دادن، رخ دادنبه قاضی یا دادگاه تظلم کردن، شکایت کردن، متظلم شدن، دادخواهی کردن فرهنگ فارسی عمید