جدول جو
جدول جو

معنی سنگین دل

سنگین دل
بی رحم، سخت دل، دل سخت، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
تصویری از سنگین دل
تصویر سنگین دل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سنگین دل

سنگین دل

سنگین دل
مرادف سنگدل. (آنندراج). سخت دل. بی رحم. قسی القلب:
چون مرا دید ایستاده بر کنار رودبار
گفت ای بی معنی سنگین دل نامهربان.
فرخی.
بربند موی وحلقۀ زرین گوش تو
سنگین دلان حلقۀ خضرا گریسته.
خاقانی.
به بر گرچه سیمند سنگین دلند
به سنگین دلان زین سبب مایلند.
نظامی.
پری پیکر نگار پرنیان پوش
بت سنگین دل سیمین بناگوش.
نظامی.
زهی اندک وفا و سست پیمان
که آن سنگین دل نامهربانست.
سعدی.
روی اگر پنهان کند سنگین دل سیمین بدن
مشک غماز است نتواند نهفتن بوی را.
سعدی.
با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست.
حافظ.
ببُرد از من قرار و طاقت و هوش
بت سنگین دل سیمین بناگوش.
حافظ.
کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل
در پِیَش مشعلی از چهره برافروخته بود.
حافظ.
نخواهد ماند صائب دانه ای در خرمن هستی
اگر گردون سنگین دل به این دستور میگردد.
صائب (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا

سنگین دلی

سنگین دلی
حالت سنگین دل. سخت دلی:
که چون بی شاه شد شیرین دلتنگ
بدل برمیزد از سنگین دلی سنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا

سندان دل

سندان دل
سخت دل. دل سخت. آهن دل. مقابل نرم دل:
مرد خندان دل نباشی مرد سندان دل مباش.
سنایی.
چه مایه بندۀ سندان دلم ترا ملکا
که در ترازوی نیکی کم از سپندانم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا