جدول جو
جدول جو

معنی سرخرگ

سرخرگ
رگی که خون را از قلب به قسمت های مختلف بدن می رساند، شریان، رگ جهنده
تصویری از سرخرگ
تصویر سرخرگ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرخرگ

سرخ رگ

سرخ رگ
شریان، رگ جهنده، رگی که خون را از قلب به قسمت های مختلف بدن می رساند
سرخ رگ
فرهنگ فارسی معین

سربرگ

سربرگ
کاغذی که نام و مشخصات یک مؤسسه یا شخص بر بالای آن چاپ شده است، بخش بالایی و جدا شدنی ورقه های امتحانی که امتحان شونده نام و مشخصات خود را بر آن می نویسد
سربرگ
فرهنگ فارسی معین

سربرگ

سربرگ
در قمار، مقابل ته برگ. آنکه در قمار ورق اول او راست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

سرخره

سرخره
سرخزه. سرخژه. سرخیژه. سرخچه. رجوع کنید به سرخیژه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نوعی از حصبه باشد و با زای نقطه دار هم آمده است. (برهان) (آنندراج). نوعی از علت دمیدگی که بیشتر کودکان را بر روی دمد. به تازیش حصبه و هند بودری نامند و آن را سرک و شرک نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). سرخجه. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

سرخره

سرخره
دهی است از دهستان شبانکارۀ بخش برازجان شهرستان بوشهر. دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا