معنی ساعور - فرهنگ فارسی عمید
معنی ساعور
- ساعور
- آتش، تنور، پزشکی که در بیمارستان بر پرشکان دیگر ریاست دارد، رئیس بیمارستان
تصویر ساعور
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ساعور
ساعور
- ساعور
- تنور، تنور زیر زمین. (مهذب الاسماء) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (استینگاس) (ناظم الاطباء) ، آتش. (شرح قاموس) ، مقدم نصاری در شناخت طب. (شرح قاموس) (منتهی الارب) (آنندراج) (استینگاس) (ناظم الاطباء) ، هر رئیس اطبای بیمارستان را ساعور میگفتند. چنانکه ابوالحسن بن سنان بن ثابت، ساعور بیمارستان مقتدری بود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و کان (امین الدوله بن التلمیذ ساعور بیمارستان العضدی ببغداد الی حین وفاته. (عیون الانباء ج 1 ص 359)
لغت نامه دهخدا
ساقور
- ساقور
- گرمی، داغزن ابزاری که بدان چارپایان را داغ نهند، ریش زخم گرمی حرارت، آهنی که بدان چارپایان را داغ کنند، نوعی زخم و جراحت
فرهنگ لغت هوشیار
ساطور
- ساطور
- آنچه بدان برند از کارد و جز آن، کارد بزرگ که قصابان با آن استخوان را می شکنند
فرهنگ لغت هوشیار
ساجور
- ساجور
- کلند (قلاده سگ) تکه چوب که با ریسمان بگردن سگ بندند قلاده سگ جمع سواجیر
فرهنگ لغت هوشیار