معنی ژاندارم - فرهنگ فارسی عمید
معنی ژاندارم
ژاندارم
مامور حفظ نظم و آرامش در روستاها و راه های خارج شهر، امنیه
تصویر ژاندارم
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ژاندارم
ژاندارم
ژاندارم
کلمه ایست فرانسوی مستعمل در زبان فارسی اخیر که در اصطلاح امروز بمعنی پلیس خارج شهر می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
ژاندارم
ژاندارم
سربازی که مأمور حفظ نظم و راه ها و جاده های خارج از شهر می باشد. امنیه، ضبطیه
فرهنگ فارسی معین
ژاندارم
ژاندارم
کلمه ای است فرانسوی مستعمل در زبان فارسی اخیر که در اصطلاح امروز بمعنی فردی از امنیه و پلیس خارج شهر است
لغت نامه دهخدا
ژاندارک
ژاندارک
قدّیس، نام مردی مروّج دین مسیح. اسقف وُلای. عصر زندگی و احوال وی مبهم است، برخی او را از مردم قرن اول و گروهی قرن چهارم میلادی دانسته اند. ذکران او روز دهم نوامبر است
لغت نامه دهخدا
ژاندارمری
ژاندارمری
اداره ای که مأمور حفظ و تأمین راه ها و امنیت خارج از شهرها است
فرهنگ فارسی معین
ژاندارمری
ژاندارمری
اداره ای که عهده دار حفظ نظم و آرامش و اجرای قوانین و مقررات در روستاها و راه های خارج شهر است، ادارۀ امنیه
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.