جدول جو
جدول جو

معنی زبان ستدن

زبان ستدن
زبان ستاندن، قول گرفتن، خاموش گردانیدن، وادار به سکوت کردن
تصویری از زبان ستدن
تصویر زبان ستدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زبان ستدن

زبان ستدن

زبان ستدن
کنایه از خاموش گردانیدن باشد. (برهان قاطع). متعدی از زبان درکشیدن. (آنندراج). خاموش گردانیدن. (ناظم الاطباء) :
نخست ازمن زبان بستد که طفل اندر نوآموزی
چو نایش بیزبان باید نه چون بربط زبان دانش.
خاقانی.
ستانی زبان از رقیبان راز
که تا راز سلطان نگویند باز.
نظامی
لغت نامه دهخدا

زبان بستدن

زبان بستدن
کنایه از خاموش گردانیدن است. (آنندراج) :
نخست از من زبان بستد که طفل اندر نوآموزی
چو نایش بی زبان باید نه چون بربط زبان دانش.
خاقانی.
رجوع به زبان ستدن شود
لغت نامه دهخدا

زبان دادن

زبان دادن
کنایه از قول دادن، وعده دادن، عهد و پیمان بستن برای مِثال شما را زبان داد باید همان / که بر ما نباشد کسی بدگمان (فردوسی - ۸/۹۸)
زبان دادن
فرهنگ فارسی عمید