جدول جو
جدول جو

معنی زبان چرب

زبان چرب
کسی که زبان چرب و نرم دارد، آنکه سخنان شیرین و فریبنده بگوید، برای مثال جوان زبان چرب و شیرین سخن / نه از پیر نستوه گشته کهن (فردوسی۴ - ۲۵۸۷)
تصویری از زبان چرب
تصویر زبان چرب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زبان چرب

زبان چرب

زبان چرب
صاحب زبان نرم و ملایم. چرب سخن. نرم زبان:
فریدون از آن نامداران خویش
یکی را گرانمایه تر خواند پیش
که بیداردل بود و پاکیزه مغز
زبان چرب و شایستۀ کار نغز.
فردوسی.
جوان زبان چرب و شیرین سخن
به از پیر نستوه گشته سخن.
فردوسی.
زبان چرب گویا و دل پردروغ
بر مرد دانا نگیرد فروغ.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

زبان بره

زبان بره
بارهَنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، بارتَنگ، لِسانُ الحَمَل، جَرغول، چَرغول، جَرغون، خَرغول
زبان بره
فرهنگ فارسی عمید

زبان فریب

زبان فریب
دروغگو و فریبنده. زبان فریفته. (ناظم الاطباء). دروغگو باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

زبان سرخ

زبان سرخ
زبان، عضو معروف. (آنندراج) :
سرسبز از زبان سرخ خود بر باد داد آنکس
که از اهل سخن چون طوطی از تقلید سر بر زد.
میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

زبان دری

زبان دری
قسمتی از زبان باستانی ایران. (ناظم الاطباء). لغت پارسی باستان است و وجه تسمیۀ آنرا بعضی بفصیح تعبیر کرده اند و هر لغتی که در آن نقصانی نباشد دری گویند همچو اشکم و شکم و بگوی و گوی و بشنود و شنود و امثال اینها. پس اشکم و بگوی و بشنو دری باشد و جمعی گویند لغت ساکنان چند شهر بوده است که آن بلخ و بخارا و بدخشان و مرو است و بعضی گویند دری زبان اهل بهشت است که رسول صلی اﷲ علیه و آله فرموده اند که: ’لسان اهل الجنّه عربی او فارسی دری’. و ملائکۀ آسمان چهارم به لغت دری تکلم میکنند و طایفه ای برآنند که مردمان درگاه کیان بدان تکلم میکرده اند و گروهی گویند که در زمان بهمن اسفندیار چون مردم از اطراف عالم بدرگاه او می آمدند و زبان یکدیگر را نمی فهمیدند، بهمن فرمود تادانشمندان زبان فارسی را وضع کردند و آنرا دری نام نهادند یعنی زبانی که بدرگاه پادشاه تکلم کنند و حکم کرد تا در تمام ممالک به این زبان سخن گویند و جماعتی برآنند که وضع این زبان در زمان جمشید شد و بعضی دیگر گویند که در زمان بهرام. (برهان قاطع). رجوع به سبک شناسی بهار ج 1 صص 19-25 و مقدمۀ برهان قاطع چ معین ص 25 ببعد و مقدمۀ لغت نامه و دری و ایران شود
لغت نامه دهخدا