جدول جو
جدول جو

معنی زان

زان
درختی از خانوادۀ بلوط که دانه و چوب آن در صنعت کاربرد دارد، درخت راش
تصویری از زان
تصویر زان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زان

زان

زان
از آن متعلق به مال: (مرا هر چه ملک و سپاهست و گنج همه زان تو و ترا زوست خنج)
زان
فرهنگ لغت هوشیار

زان

زان
بشم است یعنی تخمه، (اقرب الموارد)، و در نسخ قاموس نشم آمده و بهمین دلیل مؤلف ترجمه قاموس نوشته است: زان پرخال شدن پوست است، مؤلف تاج العروس آرد: در همه نسخ نشم و صواب بشم است و فراء از دبیریه نقل کرده که زان تخمه است، این بیت را نیز از دبیریه شاهد آورده:
مصحح لیس یشکو الزان خثلته
ولا یخاف علی امعائه العرب
لغت نامه دهخدا

زان

زان
دهی است جزء دهستان آبرود بخش حومه شهرستان دماوند، واقعدر 20000 گزی جنوب خاور دماوند و 9000 گزی جنوب راه شوسۀ تهران به مازندران در منطقه ای کوهستانی و سردسیر، سکنۀ آن 400 تن اند که زبان آنان فارسی است و آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات است، شغل اهالی آن زراعت و راه آن مالرو است، ماشین سواری تا اول آبادی میرود، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

زان

زان
درختی است باریک و دراز که از آن تیر و نیزه سازند و در ملک شام بسیار است، (آنندراج) (برهان قاطع)، درختی است که از وی کمان سازند، (منتهی الارب)، ابن بیطار آرد: درختی است که از شاخ آن نیزه سازند و گروهی گمان برده اند که مرّان است، (از مفردات ابن بیطار)، مؤلف اختیارات بدیعی آرد: درختی است که آن را مرّان خوانند، (اختیارات بدیعی)، بستانی آرد: زان در تداول عامۀ مردم سوریه زین و در گیاه شناسی فاگوس نام دارد و از تیره نباتهای گربه ای است، برخی از دانشمندان نیز این دسته از نباتات را به گروههای مستقلی بنام زان، بلوط و غیر آن تقسیم کرده اند و زان را خود نام تیره ای مستقل از نباتات دانسته اند، زان بصورت درختهای بزرگ و کوچک در کوهستانهای اروپا و آمریکای جنوبی و زیلند جدید یافت میشود، در مناطق معتدل شمالی امریکا و همچنین در اروپا و آسیا جنگلهای وسیعی از این درخت تشکیل شده است ...، مشخصات عمومی: این گیاه دارای سنبله های بیضی شکل و گلهای نر و مادۀ زیبائی بشکل کاسه است که 6 نگین و 5 تا 12 تکمه در آن دیده میشود، هر دو گل آن در یک کاسۀ خاردار که لبۀ آن از چهار طرف شکافته شده است قرار دارد، در تخمدان آن سه اطاقک است که یکی از آنها دارای تخم و بقیه فاقد آنند، (از دائره المعارف بستانی)، و رجوع به زان معمولی و آلش شود
لغت نامه دهخدا

زان

زان
مرد فاجر زناکار: زنی یزنی زناء فهو زان. (اقرب الموارد). رجوع به زانی شود
لغت نامه دهخدا

زان

زان
ز (حرف اضافه، + آن ِ) مخفف از آن ِ. مال. متعلق به:
مرا هر چه ملک و سپاهست و گنج
همه زان تو و ترا زوست خنج.
اسدی (لغت فرس).
و رجوع به از آن ِ شود
لغت نامه دهخدا