معنی دست ورزی دست ورزی اشتغال به کارهایی که با دست انجام داده می شود، عمل دست ورز تصویر دست ورزی فرهنگ فارسی عمید
دست ورزی دست ورزی عمل دست ورز. پیشه داشتن کارها که با دست انجام پذیرد و با دست ساخته و مصنوع شود نه با ماشین. عمل صنعت دست. عمل صنعت یدی لغت نامه دهخدا
دست ورز دست ورز کسی که کارهای دستی می کند، کارگری که با دست و بدون کمک ماشین کار بکند فرهنگ فارسی عمید
دست ورز دست ورز صنعتگر. صانع. آنکه با دست کار کند چون سفالگر و آهنگر و مسگر و کفشگر و درودگر. کارگری که با دست کار کند و چیزی سازد چون نجار. صاحب صنایع یدی. کار دستی کننده. صاحب صنعت دستی: چهارم که خوانند اهنوخوشی همان دست ورزان با سرکشی. فردوسی لغت نامه دهخدا
دست بازی دست بازی شوخی انبساط ملاعبت، (شطرنج) بهر مهره که دست بگذارند بدان بازی کردن فرهنگ لغت هوشیار