جدول جو
جدول جو

معنی تفسره

تفسره
ادرار بیمار که طبیب از تجزیه و معاینۀ آن پی به مرض می برد، قاروره، هر چیزی که انسان را به چیز دیگر دلالت کند
تصویری از تفسره
تصویر تفسره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تفسره

تفسره

تفسره
پیشاب بیمار که پزشک از معاینه و تجزیه آن مرض را کشف کند، هر چیزیکه شخص را بچیزی دیگر دلالت کند
فرهنگ لغت هوشیار

تفشره

تفشره
قلیه ای که ازسبزی آلات پزند. (ناظم الاطباء). رجوع به تفشله شود
لغت نامه دهخدا

تفسئه

تفسئه
درانیدن جامه را و کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درانیدن جامه را و در ’عباب’ کشیدن تا آنکه پاره و شکافته شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تفسه

تفسه
لکۀ سیاه که در چهرۀ انسان پیدا می شود، کلف، ماه گرفت
اندوه و بی قراری دل، میل و خواهش به هر چیز
حالتی در زنان آبستن که به برخی خوراکی ها رغبت شدید پیدا می کنند، ویار
مَلال، اَندوه، تَلوَسِه، تالواسِه، تَلواسِه، تاس، تاسِه
تفسه
فرهنگ فارسی عمید

تفسه

تفسه
لکه سیاهی که روی چهره پیدا شود، خواستن هر چیزی، ویار، اندوه و بی تابی
تفسه
فرهنگ فارسی معین

تسره

تسره
شادمانه کردن. (تاج المصادر بیهقی). شاد کردن کسی را. (منتهی الارب). مسرور ساختن کسی را. (از متن اللغه). خوشحال و شادمان ساختن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا