جدول جو
جدول جو

معنی پشت کردن

پشت کردن
تکیه دادن به چیزی، برگشتن، رو گردانیدن، پشت به میدان جنگ کردن و گریختن از پیش دشمن
تصویری از پشت کردن
تصویر پشت کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پشت کردن

پشت کردن

پشت کردن
ادبار (مقابل رو آوردن، اقبال). استدبار. روی برگردانیدن. روی تافتن. رو برتافتن. رو تابیدن. تَولی، گریختن (از جنگ دشمن). بهزیمت رفتن. فرار کردن، تکیه کردن. اتکاء. اتکال. اعتماد:
بدادار کن پشت و انده مدار
گذر نیست از حکم پروردگار.
فردوسی.
بگفت این و زی دادگر کرد پشت
دلش تیره از روزگار درشت.
فردوسی.
روا بود که بمیر اجل تو پشت کنی
اگر که امیر اجل بازدارد از تو اجل.
ناصرخسرو.
- پشت کردن بر چیزی، ترک آن گفتن. اعراض کردن از آن:
زن برون کرد کولک از انگشت
کرد بر دوک و دوک ریسی پشت.
لبیبی.
چو بیند به آن روی پرآب و تاب
کند ماه نو پشت بر آفتاب.
طغرا (از فرهنگ ضیا).
- پشت کردن به، اعراض.
- پشت کردن کتاب، تجلید. (مجمل اللغه). جلد کردن کتاب.
- پشت کرده، پوست کرده. مُجلد. جلدکرده.
- فراپشت کردن، جامه بر دوش کسی انداختن: چون فَرَجی پیش شیخ بنهادند، شیخ گفت فراپشت ما کنید، فراپشت شیخ کردند. (اسرارالتوحید ص 174)
لغت نامه دهخدا

دشت کردن

دشت کردن
فروختن جنس اولین بار در هر روز نخستین بار پول گرفتن
دشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پشتی کردن

پشتی کردن
یاری کردنکمک کردن مدد کردن حمایت کردن طرفداری کردن پشتیبانی کردن
پشتی کردن
فرهنگ لغت هوشیار