جدول جو
جدول جو

معنی بادبر

بادبر
لاف زن، کسی که بسیار لاف می زند و کاری از او بر نمی آید
نوعی وسیلۀ بازی چوبی به اندازۀ تخم مرغ با نوک فلزی، که با کشیدن نخی که به دور آن پیچیده شده، روی زمین دور خود می چرخد
تصویری از بادبر
تصویر بادبر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بادبر

بادبر

بادبر
هر چیزی که نفخ را برطرف کند آنرا بادبر گویند. (برهان). کاسرالریاح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بادبر

بادبر
چیزی باشد که از چوب تراشند و اطفال ریسمانی در آن پیچند و از دست رها کنند تابر زمین گردان شود. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به بادفر و مترادفات آن در بادآفراه شود. بازیچه ای است طفلان را. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

بادبر

بادبر
کاغذ باد باشد. (برهان) (انجمن آرا). رجوع به بادبرک شود، مردم پاده پرست. (ناظم الاطباء) ، زلف تابدار. (ناظم الاطباء). رجوع به بادپیما و باد شود
لغت نامه دهخدا

بادبره

بادبره
روز بیست و دوم بهمن ماه. توضیح گویند هفت سال در ایران باد نیامد در این روز شبانی پیش کسری آمده گفت دوش آن مقدار باد آمده که موی بر پشت گوسفندان بجنبید پس در آن روز نشاطی کردند و خوشحالی نمودند و باین نام شهرت یافت. پارچه ای گرد و کوچک از چوب که هنگام رشتن و چرخانیدن دوک آن را بروی دوک نصب کنند، چرخ
فرهنگ لغت هوشیار