معنی آینه دار

آینه دار: آنکه آیینه پیش روی کسی نگه دارد تا چهرۀ خود را در آن ببیند، آرایشگر، سلمانی

تصویری از آینه دار — تصویر آینه دار

فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آینه دار

آینه دار

آینه دار: آنکه آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن را در آن بینند، سر تراش سلمانی گرای دلاک حجام

فرهنگ لغت هوشیار

آینه دار

آینه دار: آنکه آینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن در آن بینند:
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو.
حافظ.
، سرتراش. گرّای. سلمانی. گرّا. تانگول. تونکو. موی تراش. موی ستر. حلاق. مُزَیِّن، توسعاً، دلاک. حجام

لغت نامه دهخدا

آیینه دار

آیینه دار: آنکه آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن را در آن بینند، سر تراش سلمانی گرای دلاک حجام

فرهنگ لغت هوشیار

آینه کار

آینه کار: آنکه آیینه کاری کند

آینه کار

فرهنگ لغت هوشیار

آینه دان

آینه دان: قاب آیینه آینه نیام

آینه دان

فرهنگ لغت هوشیار

آینه داری

آینه داری: عمل آیینه دار

آینه داری

فرهنگ لغت هوشیار

آئینه دار

آئینه دار: آنکه آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن را در آن بینند، سر تراش سلمانی گرای دلاک حجام

فرهنگ لغت هوشیار

سینه دار

سینه دار: کبوتری که خال سیاه در سینه دارد

سینه دار

فرهنگ لغت هوشیار

آینه کار

آینه کار: کسی که شغلش آیینه کاری است

آینه کار

فرهنگ فارسی عمید