در برابر کار خوب کسی به او می گویند، فری، زه، زهی، خه، خهی، احسنت، بارک الله، برای مثال بر آن «آفرین» کآفرین آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی - ۶/۲۴۱)در علوم ادبی کنایه از شعری که در آن دیگری را ستایش کرده باشند، مدیحه، بن مضارع آفریدن، پسوند متصل به واژه به معنای آفریننده مثلاً جان آفرین، جهان آفرین، سخن آفرین، مقابل نفرین، دعای نیک، برای مثال بی آزاری و خامشی برگزین / که گوید که نفرین به از آفرین (فردوسی - ۳/۲۸۰) آفرینش، برای مثال بر آن آفرین «یفرین» آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی - ۶/۲۴۱) ستایش، شکر، سپاسدر برابر کار خوب کسی به او می گویند، فری، زه، زهی، خه، خهی، احسنت، بارک الله، برای مِثال بر آن «آفرین» کآفرین آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی - ۶/۲۴۱)در علوم ادبی کنایه از شعری که در آن دیگری را ستایش کرده باشند، مدیحه، بن مضارعِ آفریدن، پسوند متصل به واژه به معنای آفریننده مثلاً جان آفرین، جهان آفرین، سخن آفرین، مقابلِ نفرین، دعای نیک، برای مِثال بی آزاری و خامشی برگزین / که گوید که نفرین بِه از آفرین (فردوسی - ۳/۲۸۰) آفرینش، برای مِثال بر آن آفرین «یفرین» آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی - ۶/۲۴۱) ستایش، شُکر، سپاس