جدول جو
جدول جو

معنی نیرنگ ساختن

نیرنگ ساختن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، کید آوردن، غدر داشتن، گول زدن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن، تبندیدن، تنبل ساختن، غدر اندیشیدن، نارو زدن، فریفتن، دستان آوردن، چپ رفتن، اورندیدن، حقّه زدن، ترفند کردن، غدر کردن، خدعه کردن، مکر کردن، مکایدت کردن، سالوسی کردن، شید آوردن
تصویری از نیرنگ ساختن
تصویر نیرنگ ساختن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نیرنگ ساختن

درنگ ساختن

درنگ ساختن
تأخیر و تأنی کردن. مولیدن. کندی نمودن:
چو سازی درنگ اندر این جای تنگ
شود تنگ بر تو سرای درنگ.
فردوسی.
من اینک پس اندر چو باد دمان
بیایم نسازم درنگ و زمان.
فردوسی.
سپهدار گفتا چه سازی درنگ
بیارای رفتن پذیره به جنگ.
اسدی.
، اقامت کردن. توقف کردن:
چو آید بر این باش و مَسْگال جنگ
چو خواهی که ایدر نسازددرنگ.
فردوسی.
بدان تا برادر بترسد ز جنگ
چو تنها بماند نسازد درنگ.
فردوسی.
، دقت کردن. تأمل کردن:
که دانا به هر کار سازد درنگ
سر اندر نیارد به پیکار تنگ.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

رنگ ساختن

رنگ ساختن
حیله و مکر بکار بردن. نیرنگ ساختن:
و گر به جنگ نیاز آیدش بجان کوشد
که گاه جستن از آنجا چگونه سازد رنگ.
فرخی (از آنندراج).
چه فسون ساختند و باز چه رنگ
آسمان کبود و آب چو رنگ.
فرخی
لغت نامه دهخدا