جدول جو
جدول جو

معنی نور چشم

نور چشم
روشنایی چشم، قدرت بینایی
کنایه از فرزند عزیز
کنایه از شخص عزیز، نور دیده، نور بصر
تصویری از نور چشم
تصویر نور چشم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نور چشم

نور چشم

نور چشم
منبع کوچکی از نور که کنار دوربین قرار می گیرد و بی آنکه روی نوربینی فیلم اثر سوء به جا بگذارد، چشمان شخصیت مورد نظر را نور می دهد.
نور چشم
فرهنگ اصطلاحات سینمایی

نور چشم

نور چشم
وجود بسیار عزیز و گرامی. نور دیده. که دیدنش موجب روشنی چشم و انبساط خاطر است. فرزند بسیار عزیز. دوست گرامی:
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من به جز از کشته ندروی.
حافظ.
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
تا ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن.
حافظ.
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
که در نقاب زجاجی و پردۀ عنبی است.
حافظ
لغت نامه دهخدا

کور چشم

کور چشم
نابینا کور اعمی. یا کور چشم حریر. (بقلب اضافه)، نوعی پارچه ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار

گور چشم

گور چشم
کسی که دارای چشمی چون چشم گور (خر) باشد: گور چشمان شراب می خوردند ران گوران کباب میکردند. (نظامی)، پارچه ابریشمی که بوقت بافتن چشم گور (خر) بر آن نقش کنند: قز آکندی از گور چشم حریر بپوشید و فارغ شد از تیغ و تیر. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار