دورتر، بالاتر، آنسوتر مثلاً فرابنفش، فراطبیعی، در، برای مثال این همه محنت که فراپیش ماست / اینت صبوری که دل ریش ماست (نظامی۱ - ۶۲) نزدیک، نزد، برای مثال سر فراگوش من آورد به آواز حزین / گفت کای عاشق دیرینۀ من خوابت هست؟ (حافظ - ۶۰) به سوی، به جانب مثلاً سیم را فرا او سپرد، بر، برای مثال شحنۀ مست آمده در کوی من / زد لگدی چند فراروی من (نظامی۱ - ۴۸) (پیشوند) «ب»، «بر» و مانند آن در ترکیب با افعال، برای مثال که گفت آن روی شهرآشوب بنمای / چو بنمودی دگر بارش فراپوش (سعدی۲ - ۴۷۲) دورتر، بالاتر، آنسوتر مثلاً فرابنفش، فراطبیعی، در، برای مِثال این همه محنت که فراپیش ماست / اینت صبوری که دل ریش ماست (نظامی۱ - ۶۲) نزدیکِ، نزدِ، برای مِثال سر فراگوش من آورد به آواز حزین / گفت کای عاشق دیرینۀ من خوابت هست؟ (حافظ - ۶۰) به سویِ، به جانبِ مثلاً سیم را فرا او سپرد، بر، برای مِثال شحنۀ مست آمده در کوی من / زد لگدی چند فراروی من (نظامی۱ - ۴۸) (پیشوند) «ب»، «بر» و مانند آن در ترکیب با افعال، برای مِثال که گفت آن روی شهرآشوب بنمای / چو بنمودی دگر بارش فراپوش (سعدی۲ - ۴۷۲)