راست کردن، افراشتن، برافراشتن،کنایه از آماده کردن، کنایه از تحریک کردن، برانگیختن به ویژه بر ضد کسی یا چیزی، کنایه از ساختن، برپا کردن مثلاً در آن شهر یک قمارخانه علم کرده بود، کنایه از مطرح کردن، به وجود آوردن مثلاً برای مؤسسه یک نام جدید علم کرده اند، کنایه از پهن کردن، چیدن مثلاً بساطش را علم کرد
راه انداختن بر پا کردن، نامی کردن، تیغ بر کشیدن، آمادن برکشیدن تیغ و مانند آن، مشهور کردن سرشناس کردن، راست کردن بر افراشتن بر پا کردن، تهیه و آماده کردن، یا اوستا علم کردن، از سر و ته لباس زدن، یا دم علم کردن، دم بر افراشتن، یا قد علم کردن، قد بر افراشتن
برکشیدن تیغ و مانند آن. (آنندراج) : زین ایمنم که تیغ جدایی علم کنی هر قطره خونم از تو جداگانه پر شده ست. نورالدین ظهوری (از آنندراج). ، مشهور کردن. سرشناس کردن. از میان جمع برآوردن. بر سر زبانها افکندن، راست کردن. افراشتن. برافراشتن. علم نمودن. - اوستا علم کردن (در لباس) ، از سرو ته آن زدن. - دم علم کردن، دم برافراشتن. - قد علم کردن، قد برافراشتن