جدول جو
جدول جو

معنی ظاهر گشتن

ظاهر گشتن
آشکار گشتن، نمایان شدن
کنایه از تحقق یافتن، ظاهر شدن
تصویری از ظاهر گشتن
تصویر ظاهر گشتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ظاهر گشتن

باور گشتن

باور گشتن
مورد قبول قرار گرفتن. پذیرفته شدن. باور افتادن. باور آمدن:
تو چنان زی که اگر نیز دروغی گویی
راست گویان جهان را ز تو باور گردد.
(از قابوسنامه).
مرا چنان معلوم شد که ایشان را باور گشته است که این پادشاه عاجز گشته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 599)
لغت نامه دهخدا

صادر گشتن

صادر گشتن
پدید آمدن از. سر زدن از. ناشی شدن از. خلق شدن. ایجاد شدن:
بدان کایزدتعالی خالق اوست
ز نیکو هرچه صادر گشت نیکوست.
شبستری
لغت نامه دهخدا

ظاهر شدن

ظاهر شدن
آشکار شدن نمایان گشتن، سهیستن پیدا گشتن وغستن هوختن هوخیدن در جمع آفتابی شدن ظاهر گردیدن بنگرید به ظاهر شدن
فرهنگ لغت هوشیار