جدول جو
جدول جو

معنی شیرک کردن

شیرک کردن
شیر کردن، کسی را دل و جرئت دادن و او را به کاری برانگیختن
تصویری از شیرک کردن
تصویر شیرک کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شیرک کردن

شیرک کردن

شیرک کردن
شیرک ساختن. دل دادن و دلیر کردن و مستولی ساختن. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج). ایساد. تجری دادن. (یادداشت مؤلف) :
به خون غمزه ات عشوه را کرده شیرک
ثواب شهید تو چشمک بهایت.
ظهوری (از آنندراج).
رجوع به شیرک شدن شود
لغت نامه دهخدا

شیری کردن

شیری کردن
شیر بودن. دعوی شیری کردن. خود را شیر بیشه قلمداد کردن:
مرا دعوی چه باید کرد شیری
که آهویی کند بر من دلیری.
نظامی.
، دلیری کردن. شجاعت و دلاوری نمودن. (یادداشت مؤلف) :
بکن شیری آنجا که شیری سزد.
فردوسی (ازامثال و حکم).
با سگی این چنین که شیری کرد
کیست کاین آشنا دلیری کرد.
نظامی.
ز شیری کردن بهرام و زورش
جهان افکند چون بهرام گورش.
نظامی.
به دل گفت آن به که شیری کنم
درین ترسناکان دلیری کنم.
نظامی.
به جای بزرگان دلیری مکن
چو سرپنجه ات نیست شیری مکن.
سعدی
لغت نامه دهخدا

شیر کردن

شیر کردن
تشجیع کردن برانگیختن: می خواهی مرا شیر کنی که از روی چوب (جوی) بپرم ک
فرهنگ لغت هوشیار

شیر کردن

شیر کردن
در تداول عامه به معنی تشجیع کردن و برانگیختن است. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیر شدن شود
لغت نامه دهخدا

پارک کردن

پارک کردن
متوقف کردن اتومبیل و دیگر وسایل نقلیه در محل معین
پارک کردن
فرهنگ لغت هوشیار

ریسک کردن

ریسک کردن
سیجیدن اقدام کردن به امری که احتمال خطری در آن باشد
ریسک کردن
فرهنگ لغت هوشیار