جدول جو
جدول جو

معنی سیمین ساق

سیمین ساق
سیم ساق، آنکه دارای ساق های سفید و بلورین باشد، سیمین ساق
تصویری از سیمین ساق
تصویر سیمین ساق
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سیمین ساق

سیمین ساق

سیمین ساق
آنکه ساق وی در سپیدی چون سیم باشد:
دو سمن سینه بلکه سیمین ساق
بر در باغ داشتند یتاق،
نظامی،
رشتۀ تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود،
حافظ
لغت نامه دهخدا

سیمین نان

سیمین نان
کنایه از بدر که ماه شب چهارده باشد، (آنندراج)، ماه شب چهارده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سیم ساق

سیم ساق
کسی که دارای ساق های سفید و بلورین باشد، سیمین ساق
سیم ساق
فرهنگ فارسی عمید

سمن ساق

سمن ساق
آنکه ساق های پایش مانند گل یاسمین سفید و لطیف باشد
سمن ساق
فرهنگ فارسی عمید

سیم ساق

سیم ساق
سیم اندام، (آنندراج)، آنکه ساق پای او چون سیم سفید است، آنکه ساق و سرین وی سفید و تابان باشد:
سیم ساقی شده گراز سمی
گاوچشمی شده بگاو دمی،
نظامی،
کی ببینم من رخ آن سیم ساق
هین مکن تکلیف مالیس یطاق،
مولوی،
از سرو و مه چه گوئی ای مجمع نکویی
تو ماه مشکبویی تو سرو سیم ساقی،
سعدی،
ساقیان سیم ساق و شاهدان شوخ چشم
عاشقان خوش نفس جان پروران خوش نشین،
(ترجمه محاسن اصفهان ص 32)،
ساقی سیم ساق من گر همه دُرْد میدهد
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند،
حافظ
لغت نامه دهخدا

سمن ساق

سمن ساق
آنکه ساقهای پای وی مانند یاسمن سپید و خوشبو باشد. (ناظم الاطباء). آنکه ساق پای وی چون یاسمن سفید باشد:
بیابان همه خیل قفچاق دید
در او لعبتان سمن ساق دید.
نظامی
لغت نامه دهخدا