جدول جو
جدول جو

معنی سهم

سهم
ترس، بیم، هراس، برای مثال شمیده من در آن میان باده / ز سهم دیو و بانگ های های او (منوچهری - ۹۳)
در علم اقتصاد بهرۀ هر یک از شرکا که در مال یا هزینه مشترک هستند
در علم نجوم یکی از صورت های فلکی شمالی که دارای پنج ستاره است
تیری که با کمان بیندازند، تیری که در قرعه کشی به کار ببرند، مفرد واژۀ اسهم و سهمان و سهام
تصویری از سهم
تصویر سهم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سهم

سهم

سهم
جمع آن سهام است، بهره، نصیب، تیری که در قرعه کشی بکار برند
سهم
فرهنگ لغت هوشیار

سهم

سهم
تیر، جمع سهام، بهره، نصیب، الارث سهم هر یک از ورثه از ارثیه
سهم
فرهنگ فارسی معین

سهم

سهم
خطوط شعاع، تشنگی، حرارت. سخت، مردمان عاقل و حکیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سهم

سهم
پهلوی ’سهم’ (ترس، وحشت) از ’سم’ پارسی باستان ’چت - من’ = ایرانی باستان ’تراس - من’ سَم از پارسی باستان ’چه - من’ = ایرانی باستان ’چه من’ = ایرانی باستان ’ثراه - من’ از ’ثراه’ آریایی ’تراس’ (لرزیدن - ترسیدن). رجوع به نیبرگ ص 199 و به سهمگین و سهمناک شود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). ترس. بیم. (برهان) (فرهنگ رشیدی). بیم. خوف. (غیاث). ترس. بیم. هراس. هول. خوف. (ناظم الاطباء). هیبت:
دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست
با نهیب و سهم این آوای کیست ؟
رودکی.
چو از دور دیدش بر آن سهم و خشم
پر از خاک روی و پر ازگرد چشم.
فردوسی.
چو اسفندیار آن گو پیلتن
خداوند او رنگ و با سهم تن.
فردوسی.
ز سهم نامش دست دبیر سست شود
چو کرد خواهد بر نامه نام او عنوان.
فرخی.
ملوک را قلم و تیغ برترین سهمی است
بترسد از قلم و تیغ شیر شرزۀ نر.
فرخی.
از بیم تو بهراسد در چرخ ستاره
پنهان شود از سهم تو در سنگ شراره.
منوچهری.
بدو منقار، زمین چون بنشیند بکند
گویی از سهم کند نامه نهان بر سر راه.
منوچهری.
همان سهم تو سهم اسفندیار
همان عدل تو عدل نوشیروان.
منوچهری.
تن پیل دارد توان پلنگ
دل و زهرۀ شیر و سهم نهنگ.
اسدی.
همی در پیش برخواهم گرفتن
رهی با سهم دوزخ هول محشر.
مسعودسعد.
از سهم روی و بانگ کریه و نفیر او
هر زنده گوش و چشم همی داشت کور و کر.
مسعودسعد.
و هیبت و سهم او چنان بود که مدتی مرگ او پوشیده ماند وکس نیارست پرسیدن. (مجمل التواریخ و القصص).
درآمد همچو مرغ تاب دیده
که بود آن سهم را در خواب دیده.
نظامی.
صدهزاران کشتی با هول و سهم
تخته تخته گشته در دریای وهم.
مولوی
لغت نامه دهخدا

سهم

سهم
بهر، بهره، حصه، قسمت، نصیب، بیم، ترس، دهشت، خوف، هراس، هول، هیبت، شکوه، هیمنه، جذبه، پیکان، تیر، خدنگ، فلش، قرعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد