جدول جو
جدول جو

معنی سه یکی

سه یکی
سیکی، سه یک، یک سوم، شراب، مخصوصاً شرابی که به واسطۀ جوشش، دوسوم آن تبخیر شده و یک سوم باقی مانده باشد، سه پخت، شراب سه پخت، شراب ثلثان شده
تصویری از سه یکی
تصویر سه یکی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سه یکی

سه یکی

سه یکی
شراب ثلثان شده باده ای که به سبب جوشش دو سوم آن بخار شده و یک سوم باقی مانده باشد شراب مثلث، شراب باده
فرهنگ لغت هوشیار

سه یکی

سه یکی
ثلث و یک بهره از سه بهرۀ هر چیزی. (ناظم الاطباء) :
کبک چون طالب علمی است و درین نیست شکی
مسئله خواند تا بگذرد از شب سه یکی.
منوچهری.
با فتح و ظفر بازگشتند و هرچه یافته بودند سه یکی به وی دادند. (قصص الانبیاء ص 148).
، شراب جوشیدۀ ثلثان شده:
از تن عقل پنج یک برگیر
سه یکی خور بروی خرم صبح.
خاقانی.
زخمی که سه یک بودت خواهی که سه شش گردد
یکدم سه یکی می خور با یار به صبح اندر.
خاقانی.
رجوع به سیکی و سه یک شود، سه خال از بازی قمار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سه یک

سه یک
ثلث (بازی نرد در قدیم) سه عدد خال یک که سه طاس با هم آورند: گر شاه سه شش خواست یک زخم افتاد تا ظن نبری که کعبتین داد نداد... (تزرقی چهار مقاله 71)، یک سوم 3، 1 ثلت
فرهنگ لغت هوشیار

سه یک

سه یک
یک سوم چیزی، ثلث، در بازی نرد، هنگامی که هر سه طاس با یک خال بنشینند. در قدیم تخته نرد را با سه طاس بازی می کردند، برای مِثال گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد / تا ظن نبری که کعبتین داد نداد (ازرقی - ۹۹)
سه یک
فرهنگ فارسی عمید

سه یک

سه یک
سه یکه. سه یکی. ثلث. یک بهره از سه بهرۀ چیزی. (ناظم الاطباء). ثلث. یک سوم:
سه یک بود تا چاریک بهر شاه
قباد آمد و ده یک آورد راه.
فردوسی.
سه یک زآن نخستین بدرویش داد
پرستندگان را درم بیش داد
دو دیگر سه یک پیش آتشکده
همان مهر و نوروز و جشن سده.
فردوسی.
پیش از وی چنان بود که از جایی سه یک موجود خراج بود و از جایی پنج یک و همچنین تا شش یک رسید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 93). مقامر را سه شش میباید ولیکن سه یک می آید. (گلستان چ یوسفی ص 189).
، شراب ثلثان شده:
با چار لب دو شاهد از می
سه یک بخور و روان برافروز.
خاقانی.
رجوع به سه یکی و سیکی شود، نوبۀ سه یک. و آنرا حمی الغب و حمی المثلثه نیز نامند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا