سال تا سال. همواره. همیشه: همی حسد کنم و سال و ماه رشک برم بمرگ بوالمثل و مرگ شاکر جلاب. ابوطاهر خسروانی. همه کبر و لافی بدست تهی به نان کسان زنده ای سال و ماه. معروفی. گفتم زمانه خاضع او باد سال و ماه گفتا خدای ناصر او باد جاودان. فرخی. سپید آمدی سنگ او سال و ماه جز اندر زمستان که بودی سیاه. اسدی. او میر نیکوان جهان است و نیکویی تاج است سال و ماه مر او راو گرزن است. یوسف غروضی. رجوع به سال و مه شود
تاریخ است و آن حساب نگاه داشتن سال و ماه و روز باشد. (برهان). ماه و روز. (جهانگیری). حساب سال و ماه نگاه داشتن و آن را روزمه نیز گویند و تاریخ و توریخ مأخذش از این لفظ فارسی بوده و آن را ماه روز نیز گفته اند. (آنندراج) : شدش فرامش آن سال مه که شهر ترا فروگرفت به نیرنگ و تنبل و دستان. مسعودسعد (از آنندراج). رجوع به سال و مه شود