جدول جو
جدول جو

معنی رو بر تافتن

رو بر تافتن
رو تافتن، رو برگردانیدن از کسی یا چیزی، رو گرداندن، کنایه از اعراض کردن، پشت کردن، کنایه از گریختن، فرار کردن
تصویری از رو بر تافتن
تصویر رو بر تافتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رو بر تافتن

رو برتافتن

رو برتافتن
روی برتافتن. رو برگرداندن. اعراض کردن. پشت کردن. و رجوع به روی برتافتن و رو برگرداندن شود
لغت نامه دهخدا

سر بر تافتن

سر بر تافتن
سر تافتن، سر برتابیدن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن
سر بر تافتن
فرهنگ فارسی عمید

روی برتافتن

روی برتافتن
روی برگردانیدن. اعراض کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
بیچاره پدر چو زو خبر یافت
روی از پدر و قبیله برتافت.
نظامی.
دریغ است از این روی برتافتن
کزین روی دولت توان یافتن.
سعدی (بوستان).
رجوع به رو برتافتن شود
لغت نامه دهخدا